آمدی ای عید قربان! خوش رسیدی، خوش رسیدی
ای تو جان نوبهاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی! ای تو شور آبشاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
ای تو جان نوبهاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
ای تو شور آبشاران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
ای شراب آسمانی، ای طلوع مهربانی
با تو شد خورشید خندان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
ای که نامت گشته ذکر هر دم جان و روانم
ای شفای درد پنهان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
آمدی چون ماه تازه، تیغ بر کف، خنده بر لب
آمدی ای عید قربان! خوش رسیدی، خوش رسیدی!
آمدی چون سیلْ جوشان ، بیخبر، ناگه، خروشان
تا کنی این خانه ویران، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
خانهی عقل زبون را، عقل سرد تیرهگون را
کردهای با خاک یکسان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
شعر میجوشد ز من، پیوسته هر شب، هر سحرگه
از تو شد این چشمه جوشان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!
هی به تن ، حال دل زار نبینی چه نشست ؟
خانه را سیر تماشا ، دل معشوقه پرست
کی بلد هیچ مناسک که به دستور شده ست
پیچ و خم نیست ، چه هموار نه بالاش نه پست
داند او حرف و سخن های من از روز الست
هر چه پیرایه رها ، خویشتن از بوده و هست
وقت رقص آمده میدان به سماعست ، به مست
جای پا جای خلیل است که بت هاش شکست
نا امید از چه ، به امید کمر باید بست
غرقه در خون ، تو به تیغ از سر پیمان نه گسست
دل اگر این ، ز تو صد بار دلم خسته و خست