یاس کبود
عشق محزون على یاس است و بس چشم او یك چشمه الماس است و بس
در فراق ياس
بايد از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق ياس، مشكي پوش بود
ياس ما را رو به پاكي مي برد
رو به عشقي اشتراكي مي برد
ياس يك شب را گل ايوان ماست
ياس تنها يك سحر مهمان ماست
بعد روي صبح، پرپر مي شود
راهي شبهاي ديگر مي شود
ياس مثل عطر پاك نيّـت است
ياس استنشاق معصوميّـت است
ياس بوي حوض كوثر مي دهد
عطر اخلاق پيمبر مي دهد
حضرت زهرا دلش از ياس بود
دانه هاي اشكش از الماس بود
داغ عطر ياس زهرا زير ماه
مي چكانيد اشك حيدر را به چاه
عشق محزون علي ياس است و بس
چشم او يك چشمه الماس است و بس
اشك مي ريزد علي مانند رود
بر تن زهرا: گل ياس كبود
گريه كن زيرا كه دخت آفتاب
بي خبر بايد بخوابد در تراب
اين دل ياس است و روح ياسمين
اين امانت را امين باش اي زمين
نيمه شب دزدانه بايد در مغاك
ريخت بر روي گل خورشيد، خاك
احمد عزیزی
یاس کبود
عشق من! پاییز آمد مثل پار
باز هم، ما باز ماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشكى پوش بود
یاس بوى مهربانى مىدهد
عطر دوران جوانى مىدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس ما را رو به پاكى مىبرد
رو به عشقى اشتراكى مىبرد
یاس در هر جا نوید آشتىست
یاس دامان سپید آشتىست
در شبان ما كه شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما كه مىخندید؟ یاس
یاس یك شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یك سحر مهمان ماست
بعد روى صبح پرپر مىشود
راهى شبهاى دیگر مىشود
یاس مثل عطر پاك نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو كردهاند
یاس را پیغمبران بو كردهاند
یاس بوى حوض كوثر مىدهد
عطر اخلاق پیمبر مىدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههاى اشكش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
مىچكانید اشك حیدر را به چاه
عشق محزون على یاس است و بس
چشم او یك چشمه الماس است و بس
اشك مىریزد على مانند رود
بر تن زهرا، گل یاس كبود
احمد عزیزی