بركت جاودانه امام
جان جانانمان، امام! روزها، شب ها، ماه ها و سال ها
مى گذرد و ما چون كبوتران بى پر و بال در آسمان
خيال تو پر مى كشيم، شايد دستى به دامانت بركشيم.
تو دستان خالى ما را در پيشگاه پروردگارت ضمانت كن
تا بركت خمينى براى ما دلباختگانت تا ابد باقى بماند.
نامه اخلاقي ـ عرفاني امام خميني(ره) به حاج سيداحمدآقا
سخن امام با جوانان
بسم اللّه الرحمن الرحيم
الحمد للّه و الصّلائ و السّلام علي رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله
وصيتي است از پدري پير که عمري را با بطالت و جهالت گذرانده و اکنون به سوي سراي جاويد ميرود با دست خالي از حسنات و نامهاي سياه از سيئات، با اميد به مغفرت اللّه- و رجاء به عفو اللّه است- به فرزندي جوان که در کشاکش با مشکلات دهر و مختار در انتخاب صراط مستقيم الهي- که خداوند به لطف بيکران خود هدايتش فرمايد- يا خداي ناخواسته انتخاب راه ديگر- که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرمايد.
فرزندم! کتابي را که به تو هديه ميکنم شمّهاي است از صلائ عارفين و سلوک معنوي اهل سلوک؛ هر چند قلم مثل مني عاجز است از بيان اين سفرنامه. و اعتراف ميکنم که آنچه نوشتهام از حد الفاظ و عباراتي چند بيرون نيست و خود تاکنون به بارقهاي از اين شمه دست نيافتم.
پسرم! آنچه در اين معراج است غايئ القصواي آمال اهل معرفت است که دست ما از آن کوتاه است (عنقا شکار کس نشود دام بازگير) لکن از عنايات خداوند رحمان نبايد مأيوس شويم که او- جل و علا- دستگير ضعفا و معين فقرا است.
عزيزم! کلام در سفر از خلق به حق، و از کثرت به وحدت، و از ناسوت به مافوق جبروت است، تا حد فناي مطلق که در سجده اول حاصل شود، و فناي از فناي که پس از سهو، در سجده دوم حاصل گردد. و اين تمام غوص وجود است من اللّه و الي اللّه. و در اين حال، ساجد و مسجودي و عابد و معبودي در کار نيست: هو الأوّل و الآخر و الظّاهر و الْباطن.
پسرم! آنچه در درجه اول به تو وصيت ميکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکني، که اين شيوه جهال است؛ و از معاشرت با منکرين مقامات اوليا بپرهيزي، که اينان قطّاع طريق حق هستند.
فرزندم! از خودخواهي و خودبيني به درآي که اين ارث شيطان است، که به واسطه خودبيني و خودخواهي از امر خداي تعالي به خضوع براي وليّ و صفيّ او- جلّ و علا- سرباززد. و بدان که تمام گرفتاريهاي بني آدم از اين ارث شيطاني است که اصل اصول فتنه است؛ و شايد آيه شريفه و قاتلوهمْ حتّي لا تکون فتْنةٌ و يکونالدين للّه در بعض مراحل آن، اشاره به جهاد اکبر و مقاتله با ريشه فتنه که شيطان بزرگ و جنود آن که در تمام اعماق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد، باشد. و هر کس براي رفع فتنه از درون و برون خويش بايد مجاهده نمايد. و اين جهاد است که اگر به پيروزي رسيد همه چيز و همه کس اصلاح ميشود.
پسرم! سعي کن که به اين پيروزي دست يابي، يا دست به بعضي مراحل آن. همّت کن و از هواهاي نفسانيه که حدّ و حصر ندارد، بکاه، و از خداي متعال- جل و علا- استمداد کن که بيمدد او کس به جايي نرسد.
و نماز، اين معراج عارفان و سفر عاشقان، راه وصول به اين مقصد است. و اگر توفيق يابي و يابيم به تحقق يک رکعت آن و مشاهده انوار مکنون در آن و اسرار مرموز آن، و لو به قدر طاقت خويش، شمّهاي از مقصد و مقصود اولياي خدا را استشمام نموديم، و دورنمايي از صلائ معراج سيد انبيا و عرفا- عليه و عليهم و علي آله الصلائ و السلام- را مشاهده کرديم؛ که خداوند منّان ما و شما را به اين نعمت بزرگ منّت نهد. راه بس دور است و بسيار خطرناک و محتاج به زاد و راحله فراوان، و زاد مثل من يا هيچ يا بسيار اندک است، مگر لطف دوست- جلّ و علا- شامل شود و دستگيري کند.
عزيزم! از جواني به اندازهاي که باقي است استفاده کن که در پيري همه چيز از دست ميرود، حتي توجه به آخرت و خداي تعالي. از مکايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است که جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيري ميدهد تا جواني با غفلت از دست برود، و به پيران وعده طول عمر ميدهد. و تا لحظه آخر با وعدههاي پوچ انسان را از ذکر خدا و اخلاص براي او بازميدارد تا مرگ برسد، و در آن حال ايمان را اگر تا آن وقت نگرفته باشد، ميگيرد.
پس در جواني که قدرت بيشتر داري به مجاهدت برخيز، و از غير دوست- جلّ وعلا- بگريز، و پيوند خود را هر چه بيشتر- اگر پيوندي داري- محکمتر کن؛ و اگر خداي نخواسته نداري، تحصيل کن و در تقويتش همّت گمار، که هيچ موجودي جز او- جلّ و علا- سزاوار پيوند نيست. و پيوند با اولياي او اگر براي پيوند به او نباشد، حيله شيطاني است که از هر طريق سدّ راه حق کند. هيچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر که اولياي خلّص چنين بودند و خود را لاشيء ميديدند؛ و گاهي حسنات خود را از سيئات ميشمردند. پسرم! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچيزي غير او- جلّ و علا- بيشتر شود.
در نماز- اين مرقائ وصول الي اللّه- پس از هر ستايش، تکبيري وارد است، چنانچه در دخول آن «تکبير» است که اشاره به بزرگتر بودن از ستايش است، ولو اعظم آن که نماز است. و پس از خروج، تکبيرات است که بزرگتر بودن او را از توصيف ذات و صفات و افعال ميرساند. چه ميگويم، کي توصيف کند! و چه توصيف کند! و کي راتوصيف، و با چه زبان و چه بيان توصيف کند! که تمام عالم، از اعلي مراتب وجود تا اسفل سافلين، هيچ است و هر چه هست او است؛ و هيچ از هستي مطلق چه تواند گفت. و اگر نبود امر خداي تعالي و اجازه او- جلّ و علا- شايد هيچ يک از اوليا سخني از او نميگفتند، در عين حال که هر چه هست سخن از او است لا غير، و کس نتواند از ذکر او سرپيچي کند که هر ذکر، ذکر او است. و قضي ربّک الّا تعْبدوا الّا اياه؛ و اياک نعْبد و اياک نسْتعين
که شايد از لسان حق خطاب به همه موجودات است: و انْ منْ شيءٍ إلّا يسبّح بحمْده و لکنْ لا تفْقهون تسْبيحهمْ اين نيز به لسان کثرت است، و گر نه او حمد است و حامد است و محمود انّ ربّک يصلّي؛ اللّه نور السّموات و الْارْض.
پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمتهاي بيمنتهاي اوييم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنيم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اويند.
هيچ گاه در خدمت به خلق اللّه خود را طلبکار مدان که آنان به حقّ منّت بر ما دارند، که وسيله خدمت به او- جلّ و علا- هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبيت مباش که اين خود حيله شيطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه براي آنان پرنفعتر است انتخاب کن، نه آنچه براي خود يا دوستان خود؛ که اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او- جلّ و علا- است.
پسر عزيزم! خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها يکي از نامههاي اعمالمان. سعي کن هر شغل و عمل که تو را به او نزديکتر کند انتخاب کن که آن رضاي او- جلّ و علا- است. در دل به من اشکال مکن که اگر صادقي، چرا خود چنين نيستي؟! که من خود ميدانم که به هيچ يک از صفات اهل دل موصوف نيستم، و خوف آن دارم که اين قلم شکسته در خدمت ابليس و نفس خبيث باشد، و فردا از من مؤاخذه شود؛ لکن اصل مطالب حق است اگر چه به قلم مثل مني [است] که از خصلتهاي شيطاني دور نيستم. و به خداي تعالي در اين نفسهاي آخر پناه ميبرم و از اولياي او- جلّ و علا- اميد دستگيري و شفاعت دارم.
بارالها! تو خود از اين پير ناتوان و احمد جوان دستگيري کن، و عاقبت ما را ختم به خير فرما، و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال و جمال خود راهي ده.
و السلام علي من اتبع الهدي.
شب 15 ربيع المولود 1407
روح اللّه الموسوي الخميني.
27/ 8/ 1365
صحيفه امام، ج20، ص: 154 تا 159